بایگانی دسته: تاریخ و باستان شناسی

Auto Added by WPeMatico

چرا زنان معتقد به مکتب عربی در حوزه ی علم جایگاهی نداشتند؟

درود
معتقدین به مکتب عربی بر این باورند که مکتب ما از هر لحاظ امت را به والاترین درجه انسانیت میرساند و خصوصا در مسائل علمی انسان را به منتها درجه خواهد رساند
از سوی دیگر میبینیم بعد از سال ۶۵۰ قمری دیگر فرد شاخص و صاحب نامی در حوزه ی علم در بین معتقدین به این مکتب نمیبینیم ینی حدودا ۷۵۰ سال است چهره سرشناس جهانی تولید نکرده است . این پیشگفتاری بود برای رسیدن به موضوع جالبتری …
بنظره شما چرا زنان چه در شبه جزیره عربستان و چه در سایر ممالکی که مکتب عربی به انجا راه پیدا کرد نتوانستند برای خود نام و نشانی دست و پا کنند؟ چرا دانشمند زن در بین انها یافت نمیشود؟ مگر نه اینکه نیمی از جمعیت هر جامعه ای را زنان تشکیل میدهند؟ پس سهم زنها از علم چه شده است؟
یک نظریه به ما میگوید بخاطره اینست که این مکتب عربی یکسره زنان را از فعالیت های اجتماعی حذف و به خانه چپانده و درب را به روی او بسته و از ان فقط برای تولید مثل / اشپزی و نظافت منزل استفاده کرده و حق انتخاب را از آن گرفته است و انان را ناقص العقل میداند
قبل از به وجود امدن مکتب عربی در شبهه جزیره در جوامع آن منطقه زنان صاحب نامی یافت میشدن که ناقد سخن / شاعر و تاجرهای بزرگی بوده اند اما پس از مسلط شدن مکتب عربی ریشه ی ان خشکیده
حتی زنان سردمدار این مکتب که از بزرگان محسوب میشدند جز زبان مادری به زبان دیگری تسلط نداشتند و از علوم رایج ان زمان کمترین اندوخته ای نزد خود نداشتند و نمیدانستند . بعد به یکباره نام انها میشود بزرگترین زنان عالم که باید الگوی دیگر زنان باشند!!!! واقعا مومنین به این مکتب منطق عجیبی دارند

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر

چرا قبل. و در زمان ۴ خلیفه دانشگاه و کتابخانه ای ساخته نشد و کتاب علمی نوشته نشد؟

درود
همواره میشنویم اعراب بخاطره مکتبی که دنبال میکردند در علم و دانش سرآمد بودند و حرف اول را میزدند و از ان با پیشوند تمدن یاد میکنند که واژه ای خنده دار و غریب برای این قوم بیابان گرد و شتر چران در شبیه جزیره است
(ایرانیان عرب زبان ربطی به این موضوع ندارند)
حال چندین سوال در ذهن خواننده ایجاد میشود:
۱- چرا قبل از خلفا . به دست هیچ یک از اشخاص تاثیرگذار و صاحب نام مکتب عربی کتاب علمی نوشته نشد؟ در زمینه های پزشکی / صنعتی و مهندسی / نجوم و …
۲- چرا خلفا خود کتاب علمی ننوشتند . مگر علمش را نداشتند؟
۳- چرا قبل از خلفا و در زمان خوده خلفا دستور ساخت کتابخانه و دانشگاه ندادند؟ مگر آن مکتب برای علم اندوزی ارزشی قائل نبوده؟
(در زمان شاهنشاهی ساسانی دانشگاه گندی شاپور داشتیم)
۴- چرا اعراب انچنان شخصیت علمی جهانی در آن روزگار نداشتند تا انکه ایرانیان از بزرگان دربار عباسی شدند و دانشمندان بزرگ به جامعه بشری تحویل دادند؟
۵ – اگر ان مکتب مسبب و نیروی محرک تولید علم بود چرا در منطقه بومی خود که همانا شبیه جزیره عربستان بود علم و دانشمندی تولید نکرد؟
چرا اعراب که زودتر از سایر قبایل و کشورها با مکتب عربی اشنا شده بودند و حتی زبانشان با ان یکی بود و طبیعتا فهم بهتری از ان داشتند انچنان که باید دانشمند جهانی و بین المللی مانند ایرانیان نداشتند؟ ترک های اسیای میانه هم از این قاعده جدا نیستند . چرا انها که مکتب عربی را قبول کرده بودند دانشمندی نداشتند و شغل اجدادی خود که همانا قتل و غارت مردمان سرزمین های ثروتمند بود را ادامه دادند؟

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر

اسپندارمذگان، پاسداشتِ هستی يا عشق‌بازی در لجنزار ؟!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ این نوشتار، تقلایی است به تمنای بیداری. اسپندارمذگان، روز گرامیداشتِ اسپَندارمَذ (سپَنتَه آرمَیتی) فرشته موکّل بر زمین است. [۱] این فرشته (و در اصطلاح صحیح، این امشاسپَند) در جهان مادی، مأمور مراقب از زمین و تقویتِ باروَری در جهان است، و روز ۵ اسفند در گاهشماری خورشیدی (شمسی) برای پاسداشتِ او نامزد شده است. [۲] چنین رسمی، به خودیِ خود امری مطلوب است. در ادبیات قرآن نیز، زمین گهواره‌ی بشر (بلکه همچون آغوش مادر) نامیده شده؛ زایش و باروریِ آن، نمودی از قدرت خدای لایزال، خوانده شده است. [3]
اما روی دیگر سکه، آنجاست که برخی از این روز، با نام «روز عشق» و به تعبیری دیگر، روز عشق ایرانی و معادلِ ولنتاین غربی‌ها یاد می‌کنند. اگر ما چنین برداشتی را پذیرفته و برای آن اصالت قائل شویم، پس لازم است بدانیم که این روز (ولنتاین ایرانی!) اصولاً روز عشق چه کسی به اسپندارمذ است؟! برای دریافتن پاسخ، به اوستا (مهم‌ترین متنِ عقیدتی ایران باستان) و متون تفسیری زرتشتی مراجعه می‌کنیم.
در کتاب سوم دینکرت، می‌خوانیم: «خداوند خود، پدرِ سپَندَرمَذ، زمین است؛ همان زمینی که از آفرینش (خلقتاً) مادینه بوده است». [4] در اوستا نیز آمده است که آرمیتی (اسپندارمذ) دختر اهورامزدا است. [5] و از سویی در اوستا آمده است که اهورامزدا با آرمیتی ازدواج کرد. در فصل ۱۷ یشتها، مشهور به اَرت یَشت (اشَی یَشت)، بند ۱۶ خطاب به ایزد اَشَی می‌گوید: «اهورامزدا پدر توست و سپندارمذ مادر توست». [6 َ] و در اوستا، ویسپَرَد، کرده ۳: ۴ آمده است: «ای اهوره‌مزدا! زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک، سرآمد و خوب آموخته و فرمانبردار شوهر و [ردِ] اشَوَن [چون] سپندارمذ و [چون] زنانی است که از آنِ تواند». [7] حتی در متن پهلوی چیده اندرز پوریوتکیشان آمده است: «هرمزد آفریده‌ام، نه اهریمن آفریده، پیوند و تخمه‌ام از کیومرث (است). مادرم سپندارمذ و پدرم هرمزد، مرا مردمی از مهری و مهریانه است که نخستین پیوند و تخمه از کیومرث بودند». [8]
در حقیقت باید گفت، که اسپندارمذ، معشوق پدرِ خود (اهورامزدا) بود، آن هم عشقی (و از نوعی) که در شریعت الهی، پلید و ناپاک خوانده شده و امروزه هیچ ایرانی مسلمان، بلکه حتی ایرانیانِ نامسلمان نیز حاضر به گرامیداشتِ آن نیستند. عجیب‌تر اینکه در عصر ساسانیان، موبدان زرتشتی، شاهان و اشراف اصرار داشتند که این عشق نامتعارف و غیرعادی (و روابط جنسی میان پدر و دختر) به رسم آنچه بین اهورامزدا و دخترش گذشت، در جامعه نیز پیاده شود. [9] برای نمونه، شاپور اول (پادشاه ساسانی)، با دخترش «آدور آناهید» ازدواج کرد. [10] آیا اکنون وقت آن نشده است که حقایق بر همگان روشن گشته و به ماهیتِ دومِ روز اسپندارمذگان (ولنتاین ایرانی) پی ببرند؟ یادروز یک عشق ناپاک…
پی‌نوشت:
[۱]. اردشیر آذرگشسب، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران: سازمان انتشارات فروهر، ۱۳۷۲، ص ۲۴۰؛ مری بويس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱، صفحه ۶۷
[۲]. آرتور کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۸، صفحه ۲۵۶؛ سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۲، ج ۵، ص ۱۹۲۱؛ اردشیر آذرگشسب، همان، ص ۲۴۰
[۳]. قرآن کریم، سوره نبأ، آیه ۶ و آیات ۱۵-۱۶
[۴]. کتاب سوم دین‌کرد، دفتر اول، به اهتمام فریدون فضیلت، تهران: انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱، ص ۱۴۴
[۵]. خرده اوستا، گزارش موبد اردشیر آذرگشسب، تهران، ۱۳۵۴، ص ۳۳
[۶]. اوستا، به گزارش ج. دوستخواه، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۹۱. ج ۱ ص ۴۷۱؛ ابراهیم پورداود، یشت‌ها، تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۷۸. ج ۲ ص ۱۹۰
[۷]. اوستا، همان، ج ۱ ص ۵۲۹
[۸ َ]. جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب آسانا، متون پهلوی، ترجمه سعید عریان، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۱. ص ۸۶
[۹]. کتاب سوم دین‌کرد، دفتر اول، همان، ص ۱۴۶؛ یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه: عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، ص ۸۱؛ روایت آذرفرنبغ فرخزادان، پرسش بیستم:
The Pahlavi Rivayat of Adur-Farnbag, Tr. by Behramgore Tahmuras Anklesaria, 1938, Question 20
[۱۰]. مری بویس، همان، ص ۱۴۱

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر

سواران سنگین‌ اسلحه‌ی ساسانی

همه‌ی آنان باریک اندام و خشن هستند، از ریش و موی مجعد خود به خوبی نگه‌داری می‌کنند، سنگ‌ها و فلزات گرانبهایی به خود می‌آویزند، همیشه حتی در مهمانی‌ها مجهز به شمشیر هستند، پرگو و درنده‌خویند، بهترین رزمندگان جهانند و مردمی دلیرند که دشواری‌های لشکرکشی را به آسانی تاب می‌آورندآمیانوس مارسلینوس
ایرانیان از دیرباز به جنگاوری و ابتکارات نظامی‌شان مشهور بودند و شاید کمتر دوره‌ای در تاریخ بوده باشد که نیروهای نظامی ایران از شهرتی خاص و عالمگیر در آن برخوردار نباشند. یکی از مهمترین جلوه‌های مردانگی ایرانیان در تاریخ نبرد، سواره نظام زره پوشی بود که در چند دوره‌ی مهم ایران را از گزند دشمنان نگه‌داری کرد. سوار زره‌پوشی که در جنگ شرق با غرب طلوع کرد و اینقدر درخشید و خصم‌ها را به زیر سم ستورانش گرفت که نهایتا هم در تقلیدی مو به مو به قالب شوالیه‌های افسانه‌ای به فرهنگ اروپا راه پیدا کند.چگونه اسب‌ها زره‌پوش شدند؟
در واقع باید پرسید که چرا بعد از اختراع زره تا مدت‌ها کسی به فکر پوشاندن اسب‌ها نیفتاد؟
زره‌هایی که سربازان دوره‌ی باستان می‌پوشیدند آن طور که غالبا در آرامگاه‌های سلوکی بجامانده، از صفحاتی به اشکالی مختلف ساخته می‌شد. آنها ورقه‌های فلزی را بر روی یک صفحه‌ی پارچه‌ای بر روی هم قرار می‌دادند و سفت و محکم می‌کردند. اما این زره ها اینقدر سنگین بودند که هر اسبی به راحتی از پس وزنشان برنمی‌آمد.
پس این که نیروی سواره نظام بتواند از این زره برای اسب‌هایش استفاده کند به پرورش اسب‌هایی پرزور بستگی داشت تا به این ترتیب ظهور و پرورش اسب‌های قوی هیکل نسایی مقدمه‌ساز پیشرفت‌های بعدی سواره‌نظام شود. برای آشنایی شما با این اسب‌های باستانی به نقل بخشی از دائره المعارف اینترنتی ویکی‌پدیا می‌پردازیم:اسب نسایی یک نژاد اسب منقرض شده‌است که بومی شهر نیسایا بود( قسمت جنوبی از دامنه‌ی کوه‌های زاگرس). گفته شده است که اسب نسایی باستانی در مقایسه با اسب‌های خالص بعدی که بعدها در ایران به وجود آمدند و سری قلمی داشتند، سری ستبر و نیرومند داشتند که مشخصه‌ی اسب‌های جنگی بود. این مطلب این فرضیه را القا می‌کند که شاید اسب‌های نسایی از نسل نمونه‌ی اولیه‌ی اسب جنگل باشند.
مشهور است که سرچشمه‌ی مبارزات آشوری‌ها در حمله به مادها، ترس از اسب‌های نساییِ ایشان بود چرا که مادها اولین پرورش‌دهندگان اسب نسایی بودند و آشوریان همان هنگام به اهمیت این خطر بالقوه پی برده بودند.
اسب‌های نسایی آنقدر معروف شدند و از سرتاسر دنیا خواهان پیدا کرند که امپراطور چین وو-تی در سال ۱۳۰ قبل از میلاد یک ژنرال به نام چانگ -چین را برای خرید آنها عازم ایران کرد. او هر چند در ماموریتش ناموفق بود ولی سفرش باعث بازشدن راه ابریشم به سمت غرب شد.شمای کلی ساز و برگ همتایان هخامنشی و اشکانی سواران
طبق یافته‌های تاریخی در ارتش پیاده‌محور هخامنشی واحدهای سواره‌ی اشرافی هم حضور پیدا کردند که ریشه‌ی اولیه‌ی سواران زره‌پوش سالهای بعد باشند .
آنها آنقدری تکامل نیافته بودند که در نبردهای ارتش اسلاف کوروش و داریوش تاثیر به سزا و شایسته‌ی ذکری بگذارند، پس با رویکردی خرد و گذرا فقط به ذکر ساز و برگ سواران هخامنشی یا همان «اسباران» از بین نوشته‌های هرودوت مورخ یونانی بسنده می‌کنیم.
او آن سواران هخامنشی اولیه را مجهز به زره پولکی، کلاهخود، زانوبند، گرز، نیزه، خنجر، شمشیر، کمان و تیردان‌هایی حاوی ۳۰ تیر دانسته. به گفته‌ی هرودوت اسبان آنان نیز با زرهی برنزی، پیشانی‌بند و زانوبند مسلح می‌شدند.
بعد از سقوط هخامنشیان و حکمفرمایی سلوکیان نوبت به تازیدن اسب‌های پارتی رسید و سواره‌نظام زره پوشِ اشکانی شکل گرفت.
آن‌ها به همان نسبت که وامدار سلف هخامنشی خویش بودند، از جانشینان یونانی‌ ایشان هم نظم جنگی و آرایش‌های نظامی را ارث می‌بردند و هنوز هم همانندی‌شان را با خویشاوندان دشت‌های فراخ شرقی یعنی اقوام سلحشور سکایی و ماساژت حفظ می‌کردند.
سواره‌نظام سنگین‌اسلحه‌ی پارتی معمولا از زرهی سنگین و کلاهخودی نقابدار استفاده می‌کرد و اسب‌هایشان نیز با زره پوشیده می‌شد.
پارتیان جنگجویان و سوارکارانی برجسته بودند و به جز برای رفتن به میدان نبرد حتی در مهمانی‌ها و برای انجام کارهای شخصی و دولتی‌شان هم از اسب استفاده می‌کردند و همیشه سوار بر اسب به خرید و فروش و تجارت مشغول می‌شدند.
سواران ایرانی از زمان پارت‌ها بدل به یکی از مشهورترین واحدهای نظامی تاریخ شدند و با آرایشی مرکب از واحدهای سواره‌ی سبکِ تیرانداز و واحدهای سواره‌ی سنگین‌اسلحه بزرگترین ارتش دنیا یعنی روم را فلج کرد.
نبرد سورنا و کراسوس در جنگ «کرهه» (حران) یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین جنگ‌های تاریخ شد.
در این جنگ پیاده‌های سنگینِ لژیون‌های رومی که مغرورانه برای فتح ایران گسیل شده بودند، از ترس درگیری با سواره‌های سنگین سورنا، تن به آرایشی دفاعی دادند و نهایتا در زیر باران تیرهای کمانداران سواره‌ی به‌شدت‌متحرک و دست نیافتنی اشکانی از بین رفتند.
مردان پارتی ارتشی را کمر شکستند که تقریبا همه‌ی دنیای متمدن به جز ایران را در اختیار داشت و به این ترتیب پس از چند پیروزی مسلم در مقاطع مختلف، آن‌قدر از برتری نظامی خودشان مطمئن شدند که به یاد دوران با شکوه هخامنشی باز با عملکردی تهاجمی توانستند فلسطین و سوریه را هم تا مدتی فتح کنند. فرهنگ سلحشوری سواران پارتی در زمان اشکانیان که هم طولانی‌ترین حکومت و هم فراموش‌شده‌ترین دوره‌ی تاریخ ایران است، احتمالا هنوز در مبان پهلوان‌های زورخانه‌های باستانی‌کاران پیدا می‌شود و یاد آن درخشش‌های برنزی و برق‌های نقره‌فام این‌جا و آن‌جا پرسه می‌زند که روزی چشم کراسوس را خیره به دروازه ی شرق دریده بود.سواران ساسانی در منابع تاریخی
سوار زره‌پوش ساسانی با شکوه‌ترین و ترسناک‌ترین جلوه‌ی رزمزنان ایران باستان شد و کم‌کم آوازه‌ی شهرتشان در سرتاسر گیتی پیچید.
جنگ‌افزار و زرهِ ایشان چنان درخشندگی‌ای داشت که همان ایستادن آنان در صف‌بندی‌های منظمِ دسته‌های جنگی پرشمارشان، هر جنگجوی بی‌تجربه‌ای را بی‌مصاف ناکار می‌کرد.
در آن زمان از اصطلاح «کاتافراکت» یا «کلیباناری» برای توصیفشان استفاده می‌کردند که اولی یونانی و به معنای «از سرتاپا پوشیده» است و دومی شاید اشاره‌ای پارسی به «گریبان‌های پوشیده‌ی ایشان» باشد.
سوارانی که تنشان همه پوشیده از صفحات پولادی بود و این زره چنان بر تن نرم می‌لغزید و می‌چسبید که به راحتی مفاصل خشکش از حرکات اعضای بدن جنگجو پیروی می‌کردند.جلال و تلالو سواره‌نظام زره‌پوش، کوه و هامون را پوشیده بود و برق سلاح آنان چشمان را خیره می‌کردآمیانوس مارسلینوس
جوشن‌پوشان زبده‌ی عصر ساسانی شهرت ترس‌آوری داشتند و زره سرتاسری‌شان دشت را مثل ردیفی از خدایانی الماس‌گونه می‌پوشاند و بی‌شک به چشم دشمنانشان چون دسته‌ای از رویین‌تنان به دیده می‌آمدند نه مبارزینی عادی.صبح روز سوم اسواران تا آنجا که چشم کار می‌کرد با جنگ‌افزارهای درخشانشان دشت را فرو گرفتند … چنان که غالبا گفته‌ام منظره‌ای از این وحشتناک‌تر نمی‌توان تصور کرد.آمیانوس مارسلینوسایشان برای رومیان دنباله‌ی همان مصیبتی شدند که بر سر کراسوس آمد. تا آن اندازه که در فاصله‌ی چند قرن بعد از نبرد حران ، والرین و ژولین نیز به همان سرنوشت دچار شدند.
شاپور اول ساسانی با استفاده از این نیروها به یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ بدل گشت و بزرگترین مصیبتی شد که امپراطوری روم در سرتاسر تاریخ پر فراز و نشیبش به خود دیده بود. نه تنها تجاوز رومیان پرطمع را در هم شکست بلکه فتح سوریه و عراق را نیز کامل کرد.
در زمان شاپور اول، سوارِ پیروز ساسانی ۱۵۰,۰۰۰ نفر از ارتش روم که از سرتاسر امپراطوری گرد آمده بودند را نابود کرد و سه امپراطور روم را نیز که آهنگ تعرض به این دیار را کرده بودند رسوا نمود. یکی را کشت، یکی را اسیر کرد و دیگری روبه‌روی ابهت‌شان زانو زد.
این رسوایی چنان عظیم بود که حال که روم کم‌کم از یادها می‌رود داغ این رسوایی همچنان بر پیشانی‌اش هویداست:
لژیونرهای رومی حاضر به تحمل هر قضا و قدری هستند الا روبرویی با سواران ایرانیلیبیانوس
سوار ساسانی به جز ایستایی روبروی رومیان، در چند مقطع در برابر دشمنان حتی خطرناک‌تری چون گوک‌ترک‌ها و هفتال‌ها که فقط برای ازبین‌بردن تمام موجودیت ایران می‌تاختند، ایستاد و هر بار هم که شکستی خوردند در فاصله‌ی کمی بازطراحی شدند تا با قدرت بیشتری برگردند و جنگاوری ایرانیان را به رخ از شرق تا غرب بکشند. بهرام چوبین هون‌های سفید را تارومار کرد و سمباط بگراتونی فرمانده‌ی ارمنی ارتش ایران با قوای ۲۳۰۰ نفری‌اش مجموعا ۳۰۰,۰۰۰ نیروهای اعزامی خاقان‌های ترک را از میان برد.
سواره‌نظام جوشن‌پوش ساسانی در پشت نقاب‌هایشان بسیار رعب‌انگیزتر نیز می‌نمودند. نقاب‌هایی که تنها دو منفذ کوچک بر چشم داشت و شکافی روی بینی که حتی نفس‌کشیدن در پشت آنان نیز بسیار سخت به نظر می‌رسید. بدین جهت تیر حریفان به هیچ سویی کارگر نبود مگر در این سوراخ‌های کوچک نقاب.
علاوه بر نگاره‌های گوناگونی که به دست ما رسیده، مدارک ادبی‌ای نیز وجود دارد که توصیف‌کننده‌ی سواران باشد.
نویسندگان عرب ساز و برگی را که جزو تجهیزات کامل سواران ساسانی بوده بر می‌شمارند که آن عبارت بوده است از: کلاه‌خود، مغفر، زره، جوشن، ران‌بند، خنجر، شمشیر، نیزه، سپر، گرز (که به کمربند بسته می‌شد)، تبرزین، کوپال، ترکشی حاوی دو کمان و چند زه، سی تیر و کمندی که از پشت به کلاه خود بسته می‌شد، البته از جنگ افزارهای ایشان برگستوان اسب را نیز یاد کرده‌اند.

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر

آیا میتوان به اعتقاد همه احترام گذاشت؟ در تاریخ نمونه ای هست؟

درود
پیامبر عسلام خطاب به علی فرمود:
ای علی هرکس مرا و تورا و امامان از نسل تورا دوست بدارد باید خدا را برحلال زادگی خود ستایش کند
زیرا مارا دوست نمیدارد مگر حلال زاده و مارا دشمن نمیدارد مگر حرام زاده!!!!
بن مایه: شیخ صدوق.الاملی.رویه۴۷۵٫
کتابچی تهران چاپ ششم ۱۳۷۶ ش
این یعنی اینکه تمامی مخالفان حرامزاده هستنداحترام به عقاید یادتان نرود
_______________
ابوحمزه میگوید: به امام باقر عرض کردم برخی از هم کیشان به دگراندیشان دروغ میبندند
و انها را به حرامزادگی نسبت میدهند
امام باقر فرمود: سخن نگفتن درباره ی انان نیکوتر است و سپس فرمود ای اباحمزه به خدا سوگند جز شیعیان ما همه ی مردم زاده ی فحشایند!!!
بن مایه:الکلینی الرازی.ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق.الاصول من الکافی پوشه ۸ رویه ۲۸۶-۲۸۷ . ناشر: اسلامیه تهران الطبعه الثانیه احترام به عقاید یادتان نرود

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر

نظره نظامی گنجوی در مورد ترک های زرد پوست اسیای میانه

درود
ترکی صفتی وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر