خاطرات مدیر مدرسه – پخمه

خاطرات مدیر مدرسه – پخمه
دبیری داشتیم بی عرضه و پخمه که تا حالا تو عمرم ندیده بودم .
یکروز تو دفتر مشغول کار بودیم ،متوجه شدم كه سر و صدا زیاد میايد ،به معاون گفتم مگر کلاسی بدون دبیر داریم ؟ معاون گفت : نه
من گفتم : پس این همه سر و صدا از کدام کلاس است ؟
معاون گفت :از کلاس خانم فلانی دبیر ادبیات . گفتم :چرا ؟
گفت: برو از نزدیک ببین !!
رفتم در کلاس متوجه شدم که همه شاگردان رو سر کول دبیر سوارند بطوريكه دبیر را نميشد ديد .
شاگردان تا من را دیدند!! زدن به چاک و پراکنده شدند.
من رو به شاگردان گفتم : آخرین بارتان باشه که اینطور کلاس را شلوغ و دبیر را اذیت ميکنید.
یکروز از دفتر آمدم بیرون، دیدم کیف همان دبیر را شاگردان پرت کردند بیرون از کلاس!!! و به دبیر هم اجازه نمیدهند که برود و کیفش را از راهرو بردارد. !!
کیف را بردم دفتر ،زنگ تفریح دبیر آمد، من یک جای خلوت بهش گفتم سعی کن کلاس داریت را بهتر کنی، از خودت جذبه و قدرت نشان بده ، نگذار شاگردان رو سرت سوار شوند ، اجازه نده شاگردان در کارت دخالت کنند . گفت : خانم مدير این شاگردان خیلی فضولند. گفتم: همین شاگردان با دبیر ریاضی یا زبان درس دارند ، اصلا سر و صدایشان بيرون نمی آید. آنها به نحوه احسن کلاس را اداره میکنند، سعی کن از آنها كلاس داری را یاد بگیری .
هنوز هم گاهی كه از همکاران شاغل سراغش را میگیرم ، میگویند همان طور است.
فاطمه اميری کهنوج

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر