خاطرات مدیر مدرسه – خدمتگزار صديق
سرایدار درست کار نمیکرد.
ما مجبور بودیم یک خدمتگزار بگیریم.
دختری شانزده ساله آورديم که تابيست سالگی پیش ما کار میکرد .
اول برای درست کردن چای ، و تمیزکردن دفتر و میزها با او قرار داد بستیم.
بعد ارام ارام تبدیل شد به آچار فرانسه ،و هرجا نیرو کم داشتیم از او استفاده ميكرديم .
بطور مثال ؛ فلانی تلفن را جواب بده، فلانی چای بیاور يا بچه فلان دبیر را بگیر، يا برگها را بین دبیران توزیع بکن، يا بوفه را بچرخان، يا اين دانش اموز مريضه ببر خانه اش ، و يا اين دبير حالش بده برو باهاش دم در تا با تاكسی بره و الی آخر .
چون بیش از وظیفه اش و صادقانه کار میکرد. ما در عوض كارهايش ، از نظر مالی برای تهيه وسایل مورد نیازش ،کمکش میکردیم ، و از همه همكاران پول برای او جمع ميكرديم .
درسن بیست سالگی میخواست ازدواج کند ،درسال ۱۳۸۴ یک جفت گوشواره به قیمت ۳۰۰ هزار تومن بعنوان کادو برايش گرفتیم و یخچال و جارو برقی و خیلی چیزهای دیگر بهش دادیم .
و از همه بالاتر ما با همکاران بعد از عروسی با کادو گوشواره و شیربنی رفتیم خانه اش.
این رفتار ما باعث حیرت خانواده شوهرش و افتخار برای عروس آنها بود و در مقابل مادر شوهر ، کلی تعریف و تمجید از او کردیم. البته حقش هم بود چون خیلی برای همکاران زحمت کشیده بود .
فاطمه امیری کهنوج
خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر