خاطرات مدیر مدرسه – تشابه فاميلی

خاطرات مدیر مدرسه – تشابه فاميلی
من بایکی از دبیران خوب ومهربان و مجرد تشابه فامیلی داشتم .
همکاری او را برای شخصی درنظر گرفته بود. و قرار بود ان شخص بیاید و او را در مدرسه ببیند.
من هم از همه جا بی خبر بودم.
انروز مشغول کار در دفتر مدرسه بودم ،دانش اموزی امد گفت ، خانم با شما يه اقایی کار داره ،و درحیاط مدرسه ایستاده .
من رفتم دیدم جوانی سی ساله مرتب و شیک ایستاده و بعداز احوالپرسی و پرسش چند سوال الکی ،از من خدا حافظی كرد و جدا شد و رفت .
بعد از دو روز به من خبر رسید که آن اقا برای ديدن قبل از خواستگاری يكی از همکاران مجردمان آمده بود. و بخاطر تشابه فامیلی من را دیده و عصبی شده و گفته این خانم از من خیلی بزرگتر بوده و دندان سمت راستش هم شکسته بود اين چه بود که نشان من دادید.؟!! خلاصه اقا داماد قهر کرده بود و دیگر نیامد .
وقتی موضوع را فهمیدم هم ناراحت شدم و هم خندیدم .
فاطمه امیری کهنوج

خرید وی پی ان آنتی فیلترآنتی فیلتر